یادگیری و آموزش مجازی

سهم من از فضای سایبری برای تکمیل بحث ها، مقالات، منابع و ... در کلاس درس

یادگیری و آموزش مجازی

سهم من از فضای سایبری برای تکمیل بحث ها، مقالات، منابع و ... در کلاس درس

یادگیری و آموزش مجازی

امــــــــواج زندگی را بپذیــــر؛ حتی اگـر گـاهی تو را به اعـــــماق دریـا بـبــرند!
آن مـاهی آســــــوده که همیــــشـه بـر سطـــح آب مــی بیــنی اش؛
مُرده است...

نیلوفر مرتضی نژاد هستم دکتری رشته ی مطالعات برنامه درسی دانشگاه خوارزمی
عضو هیئت علمی تمام وقت دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه
زمینه های مطالعاتی مورد علاقه:
یادگیری الکترونیکی- آموزش مجازی
کارآفرینی و برنامه ی درسی در سازمان ها
یادگیری مادام العمر
لذت یادگیری
پراگماتیسم و فراگیر محوری و ...

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جالب» ثبت شده است

یادش به خیر

۳۰
شهریور

یادش بخیر
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت
توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.
.
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
.
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم
تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته
.
.
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
.
.
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که
اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم
درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن
.
.
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
یادش به خیر.........
پیشاپیش مهر به بچه های بامهر قدیمی مبارک....

  • ۹ نظر
  • ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۴۱
  • ۸۰۰ نمایش
  • مرتضی نژاد

http://www.uplooder.net/

چرا مدیران شرکت‌ها، سازمان‌ها و ارگان‌های ما همیشه از بالا به پایین به کارکنان خود نگاه می‌نمایند؟

چرا مسأله‌ای به اسم امنیت شغلی کارکنان، برای بسیاری از مدیران ما اهمیت ندارد؟

چرا مدیران کشورمان، کمتر اعتقاد به سرمایه‌گذاری و رشد نیروهای خود دارند؟

بازی‌های آلمان در جام جهانی برزیل که منجر به قهرمانی این تیم در جام شد درس‌های مهمی را به هر فردی در هر رشته و فعالیتی می‌تواند بدهد.من هم مثل بسیاری از مردم کشورم، تماشای برخی بازی‌های ورزشی را دوست دارم.اما از دوران کودکی همیشه طرفدار تیم آلمان بودم به خاطر هم‌نژاد بودنمان!

همیشه تصورم از تیم ملی فوتبال آلمان، یک فوتبال سیستمی و ماشین‌حسابی بوده است و شاید همین سیستم، باعث رقم خوردن این موفقیت شد.اما این همه ماجرا نیست. تیم ملی فوتبال آلمان، درس‌های مدیریتی فراوانی به همه جهانیان داد که ما نیز می‌توانیم به فراخور موقعیت خود، از آن‌ها بهره ببریم.

پنج مورد از مهم‌ترین آن درس‌ها به اختصار و تیتروار عبارتند از:

۱. سرمایه‌گذاری بر نیروی انسانی

یک مدیر باید بر روی کارمندان و افراد توانمند مجموعه خود سرمایه‌گذاری بکند.نباید صرفاً کوتاه‌مدت نگاه کند و عمل نماید.

به عنوان مثال میروسلاوکلوزه که در حال حاضر رکورددار گل‌های جام‌جهانی است، در سه دوره جام‌جهانی شرکت داشته و یا سرمربی تیم ملی آلمان(یواخیم‌لو) که نزدیک به ده سال در چنین تیم حرفه‌ای مشغول به کار است!

آیا این شاهکار نیست؟

آیا ما در سازمان‌ها و شرکت‌های خود، نباید نیروهای متخصص و باانگیزه را حفظ و بر روی آنان سرمایه‌گذاری نماییم؟

به عنوان یک مدیرعامل یا مدیر بازاریابی و فروش، چه میزان به این مسأله توجه کرده‌اید؟

۲. تفکر و عملیات گروهی

یک تیم فوتبال حرفه‌ای، به طور گروهی فکر و عمل می‌کند و وابسته به یک یا دو ستاره خود نیست. آلمان نیز به خاطر بازی خوب گروهی موفق به کسب این نتیجه طلایی شد، نه نمایش‌های فردی یک یا دو بازیکن.

آیا نباید شرکت‌ها و ارگان‌های ما، تجدید نظری در سیستم مدیریتی خود بکنند؟

آیا مدیران ما نباید سیستم‌های تشویقی و عملکردی سازمان خود را بهبود ببخشند؟

management

۳. عملکرد سیستمی

عملکرد یک سیستم به تنهایی می‌تواند ضعیف‌ترین بخش یا نقطه‌قوت آن سیستم باشد.این یکی از مهم‌ترین مسائل در فوتبال است که آلمانی‌ها به خوبی، آن را درک کرده‌اند. مدیریت موفق نیز مدیریتی است که منابع محدود را با نگاه تخصصی و کمک از مشاورین، به حداکثر توان مالی و عملیاتی برساند.

۴. مزیت رقابتی پایدار

در ضربات پنالتی، این دروازه‌بان‌های تیم‌ها هستند که می‌توانند یک ستاره به یادماندنی بشوند.

اغلب کسب‌وکارها و شرکت‌های ما به همین دلیل آشفته به نظر می‌رسند که هنوز نتوانسته‌اند مزیت رقابتی پایداری برای خود مشخص نمایند.شاید تاکتیک‌های کوتاه‌مدت جواب دهد، اما مزیت رقابتی باز هم جایگاه خود را دارد.

شرکت‌ها و سازمان‌هایی در عرصه عملکرد موفق‌ترند که با نگاهی تخصصی، مزیت رقابتی خود را به درستی شناسایی نمایند و از آن بهره ببرند.

۵. جدیت در کار

آلمان به خصوص در بازی برزیل فقط به یک گل اکتفا نکرد و بسیار بی‌رحمانه و جدی، گل‌های بیشتری را حواله برزیل نمود. بسیاری مدیران ما نمی‌توانند اصولی نظری خود را به طور جدی و گسترده در سازمان یا شرکت متبوع خود، پیاده نمایند و با یک الی چند بهبود محدود، متوقف می‌شوند و یا بعضاً دوباره حرکتی رو به عقب دارند.

یک مدیر موفق سلسله اعمال مدیریتی خود را با تخصص و دانش کافی مرحله به مرحله پیاده‌سازی می‌کند و در این مسیر ترسی ندارد که از سایر متخصصین مدیریتی و تجاری کمک بگیرد.

team

مواردی که در بالا بیان شد، صرفاً درس‌های مدیریتی نبود؛ بلکه اگر با دقت آن‌ها را تجزیه‌وتحیل نماییم، مشاهده می‌کنیم که این موارد به طور مستقیم یا غیرمستقیم با مباحثی نظیر بازاریابی، فروش، ارتباطات با مشتریان، تجارت بین‌المللی، مشتری‌مداری، تجارت الکترونیک، تبلیغات، اقتصاد، محصول، بسته‌بندی، روابط عمومی، کارآفرینی، تحقیقات بازار و… نیز سروکار دارد.

چه خوب است مدیران سازمان‌ها و شرکت‌ها، چنین مواردی را به طور دائم با یک دستیار متخصص و امین در مجموعه خود رصد نمایند.

منبع: http://www.ostovarit.com/single/article/2521/%D9%BE%D9%86%D8%AC%20%D8%AF%D8%B1%D8%B3%20%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA%DB%8C%20%D9%88%20%D8%AA%D8%AC%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%AA%DB%8C%D9%85%20%D9%85%D9%84%DB%8C%20%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84%20%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86

 

  • ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۵۶
  • ۵۴۰ نمایش
  • مرتضی نژاد

امروز مطلبی در وبلاگ دکتر صفایی موحد خواندم که عنوان آن عنوان همین پست است.

به نظر من که خیلی جالب و آموزنده بود. بخشی از آن را در اینجا می آورم و پیشنهاد می کنم متن کامل آن را در وبلاگ دکتر صفایی موحد مطالعه کنید:

 تینا سلیگ، از نحوه‌ی آموزش خود برای دانشجویان دانشگاه استنفورد می‌گوید: «من قبل از شروع تعطیلات آخر هفته،‌ یک پاکت به بچه‌ها می‌دهم که در آن یک اسکناس پنج دلاری وجود دارد. به بچه‌ها می‌گویم که طی سه روز آخر هفته فرصت دارید با این سرمایه‌ی اولیه که در اختیار شما قرار دادم، بیشترین سود ممکن را به دست بیاورید». او توضیح می‌دهد که بعضی بچه‌ها بلافاصله می‌گویند: خوب بریم بلیط بخت آزمایی بخریم؟! یا اصلاً لابد باید بریم قمار کنیم! تینا به دانشجویان خود می‌گوید که سعی کنید به دنبال فرصت‌ها باشید. ببینید چه مفروضاتی دارید که می‌توانید آنها را زیر سوال ببرید. خلاق باشید. سعی کنید از منابع در دسترس‌تان استفاده کنید. دو گزینه‌ی اول که به ذهن بچه‌ها می‌رسد: «شستشوی ماشین دیگران» و «آبمیوه فروختن» است. با یک اسکناس پنج دلاری (می‌توانیم فرض کنیم که ما یک اسکناس ده هزار تومانی داریم) می‌شود دستمالی خرید و سطل کهنه‌ای برداشت و به جان ماشین مردم افتاد. یا اینکه یک کیلو پرتقال بخری و با قرض گرفتن یا اجاره کردن آبمیوه گیری خانواده، کسب و کار آخر هفته‌ات را آغاز کنی! اما دیر یا زود،‌ گروه‌هایی از بچه‌ها می‌فهند که راز اصلی این بازی، «فراموش کردن این پنج دلار» است. با این پول کم فقط گرفتار می‌شویم. اگر قرار بود که یک قطعه اسکناس کم ارزش بتواند نقطه شروع ثروتمند شدن و موفقیت ما باشد، همه‌ی دانشجویان اطراف ما الان موفق و ثروتمند بودند. این پول کم، بیشتر از اینکه به ما کمک کند، باعث می‌شود ذهن ما محدود شود. حالا همه‌ی فرصت‌ها را از دریچه‌ی یک عینک تنگ و محدود پنج دلاری می‌بینیم. بهتر است این پنج دلار را دور بیندازیم و به کار کردن و کسب درآمد فکر کنیم…

ضمنا دکتر صفایی موحد اخیرا مطالب کلاس دکتر مهرمحمدی برای درس برنامه ریزی درسی آموزش عالی را نیز در وبلاگ خود آپلود کرده اند که فکر می کنم برای همه دوستان مرتبط با تعلیم و تربیت به ویژه در سطح آموزش عالی مفید هست.

  • ۱ نظر
  • ۱۶ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۲۳
  • ۵۵۲ نمایش
  • مرتضی نژاد

روی مبل نشسته بودم و فارغ از زمین و زمان، به دیوار روبرو نگاه میکردم. این روشی است که معمولاً اوقات فراغتم را میگذارنم. گاه سه یا چهار ساعت طول می کشد. کتابهای زیادی در این سکوتها متولد شده اند، نوشته های پراکنده ای نیز، کلاس ها و دوره ها و شرکتها و سازمانهایی نیز!

اما این بار، اتفاق متفاوتی افتاد. ساعت روی دیوار توجهم را جلب کرد. تیک تاکی که برای اولین بار طی چند سال گذشته، میشنیدم و چه وحشتناک بود. پیام مشخصی داشت: چشمت را باز نگهداری یا ببندی، به ساعت رو کنی یا پشت آن بایستی، زمان از حرکت نمی ایستد. صدای تیک تاک ساعت هر لحظه بلندتر میشد. طوری که هیچ صدای دیگری به گوش نمیرسید. بر خلاف تمام این سالها، که صدای این تیک تاک در هیاهوی صدای شهر، گم شده بود.

چه سخت است زندگی. چه سخت است تصمیم گرفتن. چه سخت است خوابیدن. چه سخت است نخوابیدن! وقتی که تیک تاک ساعت در گوشت میپیچد و بیرون نمیرود. صدای تلخی است اما پیامش حقیقت دارد. زمان میگذرد. چه با من. چه بی من.

چه ایده بدی بوده گرد ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار است:

قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع٫ میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!

قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب  ساعت ۹ میخوانم.

ساعت دروغ میگوید. دروغ. زمان بر گرد یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم میدود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.

ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمیگردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره».

یادم باشد تابلویی زیر ساعت شنی ام نصب کنم: «خوش بین نباشید. این ساعت به ضربه سنگی میشکند…»

 

  • ۲ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۳۹
  • ۸۵۳ نمایش
  • مرتضی نژاد